از اسلام گرایی تا پسا اسلام گرایی
مهرالدین مشید مهرالدین مشید

 

قسمت اول

در این تردیدی نیست که مکاتب فکری،باور های ایده ئولوژیک،  اندیشه های دینی،  فلسفی، عرفانی، کلامی و فقهی یکسان باقی نمانده و بعد از تاسیس آنان دچار تحولات ژرفی گردیده اند. این تحول امری بدیهی بوده و در واقع پویایی و بالنده گی آنها را ضمانت می نماید. هر گاه اندیشه یی به حال خود باقی بماند، به رکود و انحطاط انجامیده  و در بستر تحولات تاریخ نابود می گردد. تحول در محور های فوق گرایش های فکری و تمایلات اندیشه های متفاوت را برانگیخته است. اسلام گرایان نیز از این تحول بی بهره نماندند. اسلام گرایی ازحسن البنا تا اقبال  لاهوری،  مودودی، خمینی، سید قطب، شریعتی، خامنه یی، عباس مدني رهبر جبهه نجات اسلامي الجزاير ، بنی صدر،داکتر سروش، راشدالغنوشی النهضت تونس، محمد بدیع رهبر اخوان المسلمین ، مرسی سابق رهبر آزادی و عدالت مصر، اربکان، اردوغان رهبر حزب آزادی و توسعۀ ترکیه، عبدالله بنکیران رهبر حزب عدالت و آزادی مراکش، محمد صوان - رئیس حزب عدالت و سازندگی لیبی، احمد محمد علی الشامی رهبر حزب الحق یمن،  رهبر شيعيان يمن سيد عبدالمالك الحوثي، صمد اف  رهبر حزب اسلامی ذربایجان (حالا زندانی است)، داکتر حسن الترابی رهبر اخوان المسلمین سودان، محمود محمد طه رهبر حزب  برادران جمهوریخواه ( سودان (1)، داکتر «راشد الراشد» از رهبران حزب عمل اسلامی بحرین، جریان شیخ علی سلمان رییس فراکسیون وفاق اسلامی (2001)، "حسن المشيمع رهبر و عيسي الجودر معاون  "جنبش حق (2005) یمن، حسين الشهابي یکی از رهبران جنبش آزادگان (احرار متشکل از شیعه و سنی 1956) (  "ائتلاف برای جمهوری" اجزابی متشکل از وفاق، آزاده گان و حق)، دکتر راشد الراشد، از رهبران حزب العمل اسلامی بحرین، شيخ عيسي احمد قاسم از علماي برجسته بحرين، آیت الله شیخ «عیسی احمد قاسم الدرازی البحرانی» از برجسته‌ترین علما و رهبران سیاسی بحرین، سید منور حسن رهبر جماعت اسلامی پاکستان، مولانا سید جلال الدین عمری رهبر جماعت اسلامی هند و رهبران و روشنفکران دیگر اسلامی تا کنون دستخوش تغییرات جدی و بنیادی گردیده است . این تحول از افکار اصلاح طلبانه، معتدل و محافظه کارانه تا افکار انقلابی همراه با تندروی های افراطی تیپ تفکر طالبانی و القاعده ادامه یافته است. هرگاه اسلام گرایی بنیان گذاران  اخوان المسلمین تا اسلام گرایی انقلابی شهید سید قطب و داکتر شریعتی مرحوم و بالاخره تا کنون دقیق مطالعه شود، تغییرات فاحشی را در اندیشه های نظریه پردازان اسلام گرایان می توان درک کرد .  هرگاه اندیشه های انقلابی اسلام گرایان را با توجه به این سخنان شهید حسن البنا  و یاران و پیروانش که "با صبوری می‌گفتند: ما یک حزب سیاسی محض نیستیم و قصد اصلاح اجتماع از درون داریم نه تغییر حاکمیت . بر این اصرار می کردند که: ما جامعه را تغییر می‌دهیم تا خود مردم دولت را تغییر دهند. حسن البنا بار‌ها در نوشته‌های خود با کلمه انقلاب مخالفت کرده است." 

از همین رو تفاوت است بین اسلامگرایی اخوان‌المسلمین و اسلامگرایی انقلابی دکتر علی شریعتی و اسلام گرایی اردوغان و اسلام گرایی مرسی . جریان های بعدی که فراز و فرود های زیادی را پیموده اند و در دبستان حوادث آبدیده تر و کار آزموده تر شده اند. هرگاه حرکت اخوان از زمان حسن البنا تا سید قطب و بعد از آن به تحلیل گرفته شود. تحولات در حیات سیاسی آن خیلی چشمگیر است . چنانکه اخوان در زمان سید قطب خیلی تند و انقلابی گردید و حتا افکار سید قطب منبع الهام  داکتر شریعتی مرحوم گردید. شریعتی از تعالیم مارکس استفاده نمود تا تفسیری انقلابی از اسلام ارایه دهد تا آنکه اندیشه های او مبنا و تیوری انقلاب ایران شد. اصطلاح «اسلام سیاسی» پس از انقلاب ایران مطرح شد. به‌گمان اندیشمندانی مانند آصف بیات جمهوری اسلامی آزمون مهمی برای اسلام سیاسی بود که موفقیت آن در اجرای شریعت و آرمان‌ها و اهدافش باعث استمرار این نوع اسلام خواهد شد و با عدم موفقیت، دورۀ اسلامگرایی نیز به پایان می‌رسد. از نظر این شخصیت‌ها تنها هدف «اسلام سیاسی» اجرای احکام فقهی است؛ اما رهبران ایران بیشتر دنبال اهداف شخصی، مذهبی و سیاسی خود شدند و از افکار موسسان خود فرسنگ ها فاصله گرفتند. امروز صادق ترین فرزندان اسلام گرای ایران مطرود زمامداران ایران گردیده اند. بسیاری تبعید، شماری مهاجر و تعدادی هم در زندان های ایون به سر می برند.

این در حالی است که آنان با  اسلام به‌عنوان مرجع مشکلی ندارند، بلکه برداشت نسبتاً متفاوتی در فهم و تطبیق اسلام نسبت به نسل سابق پیدا کرده‌اند. آن‌ها همچنین مخالف جمهوری اسلامی نیستند؛ بلکه مخالف روشی هستند که این جمهوری با آن اداره می‌شود. تفسیرشان از ولایت فقیه با محافظه‌کاران متفاوت است. ماجرا‌ها و تحولات ایران باعث شد تا نظریۀ «پسااسلامگرایی» مطرح شود. هدف اساسی از این جریان ایجاد نوعی سازش اسلام با نظام های دیگر تا رسیدن به استقلال کامل بوده است. پیچیده گی جوامع بشری و تحولات شگفت انگیز در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فناوری  در مستوای توسعۀ علمی و فلسفی جریان های اسلامی و روشنفکران مسلمان را واداشت تا قرائت های جدیدی را از اسلام به تجربه بگیرند. 

تحول و تغییر در میان اسلامگرایان ترکیه نیز به‌عنوان دلیل دیگری برای فرارسیدن دوره پسااسلامگرایی مطرح گردید. چنانچه نجم‌الدین اربکان، بنیانگذار حزب اسلامگرای رفاه چندان در پی دولت اسلامی نبود، اما با سیستم اقتصاد غربی مشکل بنیادین داشت و از منظر اسلامی، اقتصادی را معرفی می‌کرد که با نظام سکولار در تضاد بود؛ اما شاگرد او، اردوغان که در زمان نخست‌ وزیری‌ اربکان شهردار انقره  بود، نگاه کاملاً جدیدی نسبت به مرجعیت اسلام و ساختار سکولاریسم دارد. برنامۀ او، تعامل با ساختار سکولار حکومت به هدف اصلاحات و توسعه اقتصادی بود . وی با همین ساختار سکولار به مقابله با او و تضعیف قدرت سیاسی ارتش برخاست، تا جایی که اتحادیه اروپا را برای قبول عضویت ترکیه قانع کرد.  از همین رو برخی دوره اردوغان را دوره پسااسلامگرایی قلمداد می‌کنند.

این گونه رویکرد ها درمیان اسلام گرایان پدیدۀ فکری تازه نبوده، در گذشته ها هم چنین واقع شده است. چنانکه اسلامگرایان از زمان رشید رضا که نسبت به استادش محمد عبده نظراتش را تغییر داد، تا قرضاوی به عنوان ایدئولوگ اخوان، بار‌ها به صراحت نوشته است : من دیگا ام در فلان زمینه تغییر کرده، تغییرات بسیاری را پذیرفته ‌اند. اخوان مصر و اخوان تونس دارند با چالشهای دنیای جدید تعامل می‌کنند. خود من هم تغییرات بسیاری در اولویت‌ها و برنامه‌هایم صورت گرفته، هر چند اصول و ارزش‌هایم ثابت مانده است.

اگر بخواهیم آینده اسلامگرایان را با بر مبنای مقایسه با نمونه‌ها و تجربیات موجود پیش‌بینی کنیم دو مدل پیش روی ماست. اول ایران است که چالشهای تئوریک درون آن هنوز به سرانجام نرسیده است. اندیشمندانی مثل دکتر عبدالکریم سروش و غیره که در گذشته از نظریه پردازان جمهوری اسلامی بودند هنوز در حال مناقشه در مورد رابطه دین و قدرت هستند. بسیاری از اصلاح گرایان ایرانی مبانی فکری اهل سنت را در باب شورا و حکومت شورایی مطرح می‌کنند. مدل دوم، ترکیه است که پروژه اسلامی خود را بر چهار اصل بنا نهاده است : مرجعیت قرآن و سنت، اجرای اصول و تعالیم متعالی شریعت، تأسیس دولت اسلامی و حمایت از روند آزادی‌خواهی . اردوغان گفته هیچ تناقضی بین اسلام و دموکراسی نیست . پیش از اردوغان نیز دانشمندانی مانند قرضاوی و الغنوشی در دهه ۸۰ به صراحت اعلام کردند که مشکلی با دموکراسی ندارند.

این بدان معنا نیست که تمامی اسلام گرایان در این زمینه توافق نظر دارند. مودودی در کتاب نهضت و منسوبین آن نوشته است که  سیکولریزم یعنی بی دینی جهانیت ، ناسیونالیزم یعی ملت پرستی و دموکراسی یعنی حاکمیت جمهوریت را  عامل فساد مدنیت غرب میدانست .  این گونه نظام تابع خواست های مردم بوده و از نبود قوانین الهی رنج می برد؛اما دراین میان نباید اقبال لاهوری فیلسوف- شاعر- سیاست شناس محبوب شریعتی را فراموش کرد که میگفت : " جام جهان نما مجو، دست جهان گشا طلب " و با این سخن به مارکس نزدیک میشد که تغییر جهان را بیش از تفسیر آن می پسندید.(1) اندیشۀ تغییر خود جاده صافکن است برای پذیرش و تعامل با اندیشه های جدید سیاسی؛ زیرا او با فرهنگ و فلسفۀ غرب آشنایی داشت و به طرد دربست آن باور نداشته و میگفت که نباید از زیبایی های فرهنگ و فلسفۀ غرب انکار نمود.

شماری اسلامگرایان گفته ‌اند که با سیستم سکولار مشکلی ندارند و در همین سیستم آماده گی شان را برای شرکت در انتخابات ابراز کرده اند. حسن البنا پیش از آن‌ها گفته بود سیستم پارلمانی انگلیس با اسلام تضادی ندارد. افکار رادیکال برخی شخصیت‌ها مانند سید قطب مختص دوران جمال عبدالناصر بود که کتابهای خود را در زندان نوشت.  داکتر سروش (2) در این حصه گام های بلندتری گذاشته و سکولریزم راضداندیشه های زهدگرایانه ، نفی دخالت روحانیت در امور یعنی نفی شرط حضور روحانیت برای قانونگذاری و سکولریزم سیاسی ؛ یعنی  جداکردن دین ازحکومت نه ازسیاست دانسته است که در این دیدگاۀ خود به فهم  تاریخی و گسترده گی آن در عرصۀ شناخت های انسانی توجه کرده و به نقش انسان بحیث موجودی تاریخی و تاثیر گذار بر حوادث تاریخی نیز توجه کرده است؛ هرچند این طرح او با توجه به گرایش های عمیقش به شناخت های عرفانی با طرح سیکولریسم توامان یعنی "نگاه "  یا فهم ، "فاصله" یا ابزار فهم و عینیت یا واقعیت که بصورت کامل رنگ عقلی دارند ، در توامیت قرار نمیگیرد .  

داکتر سروش  می گوید "دین را در جای خود نشاندن کار دینداران است و در یک جامعه دینی با یک حکومت دینی، تعیین کردن محدوده دین، کار شجاعانه یی است که بصیرت می خواهد. مردم باید قانع شوند و قبول کنند که چنین نیرویی (روشنفکری دینی) وجود دارد و این نیرو همیشه اژدهایی و شیطانی نیست و می تواند نورانی هم باشد." یعنی روشنفکر برای چنین گذاری نیاز به شناخت تاریخ دارد تا خود را در آیینۀ تاریخ مشاهده کند و در دورنمای آن چهره های  تاریخی انسان های هر عصری را به شناسایی بگیرد. از همین رو داکترسروش معتقد است که دین را باید در بستر تاریخی دید. او می گوید روشنفکران دینی تا کنون چندین مسآلۀ مهم را مطرح کرده اند که در یک جامعه دینی مطرح کردن آن ها "مانند از جا برکندن کوه" است . به باور او مرحوم "شریعتی" اولین روشنفکر دینی بود که عنصر تاریخیت را وارد فهم دین کرد. با این توضیح که پیشوایان دینی هم آدمیانی هستند که زیر سقف تاریخ و روی خاک طبیعت زندگی می کرده اند. به آن ها هم باید به مثابه انسان های متعارف نظر کرد و زندگی آن ها را مورد داوری عقلانی و تاریخی قرار داد."   

روشنفکران دیگری مانند محسن کدیور یک گام پیشتر برداشته و برای ایران امروز یک دموکراسی سکولار با امکان فعالیت احزاب مسلمان و البته غیر مسلمان را مطلوب می‌داند. نظام سکولار به آن معنی که هر کسی که در انتخابات پیروز شد فارغ از تعلقات دینی حق به دست گرفتن دولت را دارد و در زمان مشخص دولت را به منتخب بعدی بسپارد و همه باید حقوق شهروندان را رعایت کنند.به باور این ها اسلام توانایی و ظرفیت بالایی را برای تعامل با هرنوع نظام دارا است و هرگاه در محک آزمون قرار بگیرد؛  پیروز بدرآمدن آن حتمی است . هرگاه زمینه های تعامل اسلام با نظام های دیگر فراهم نگردد؛ این خود نوعی رویارویی های خصمانه را بر می انگیزاند که آینده اش خطرساز است. در این تردیدی نیست که قدرت برای بازتاب دادن حقیقت نقش بارزی دارد . هرگاه زیر چتر قدرت حقایق گونه گون ارایه شوند،حقایقی برجسته تر رخ می نمایند و در جامعه نهادینه می شوند که بیشتر واقعی تر باشند؛ پس هر چه واقعی تر است، زیباتر و پذیرفتنی تر است .

مخالفان داکتر سروش وسایر اصلاح گرایان در ایران  مدعی اند که آنچه امروز در شبه روشنفکران ایرانی از جمله عبدالکریم سروش و محسن کدیور و مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان و... دیده میشود این است که این افراد با متدهای غربی و کارکردهای جامعه ی آنگلوساکسنی در صدد تغییر وضع جامعه ی ایران که جامعه ای دینی شیعی است میباشند و امید فراوانی نیز به چرخش جامعه ی ایرانی به سمت میل و آنچه در ذهن آنان است دارند.متاسفانه در تمامی این سالهای بعد از انقلاب اسلامی شاهد آن بوده ایم که این حضرات در صدد شبه افکنی ها و تخریب پایه های فکری جامعه ای شیعی ایران میباشند.از جمله شبه در مهدویت و امامت و تمام شاخه های آن از جمله ولایت فقیه.(3)

داکتر سروش (4) انتقاداتی را نسبت به تئوری ولایت فقیه وارد کرده و گفته‌است تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است و با این تئوری اصولا نمی‌توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ کس نمی‌تواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد چون همان‌گونه که فیلسوفان قدیمی گفته‌اند، قدرت مطلقه فساد مطلق می‌آورد.[۴۷] از همین رو حامیان حکومت ایران بیشتر با مارکسیزم  میل آمیزش دارند و از لیبرالیزم فرار میکند؛ زیرا سازش با شوق گرم شریعتی ساده تر است تا هم آمیزی با عقل سرد بازرگان؛ زیرا بازرگان تمایل برای سیکولریزم سیاسی دارد و اما شریعتی از آن دور کرده است. ازاین رو بوده که با شریعتی کم تر دشمن اند تا با باززگان. در حالیکه سایۀ شریعتی را به تیر می زدند .

هرچند میان منتقدان جمهوری اسلامی ایران که به نام اصلاح‌طلب یا جنبش سبز  یاد می‌شوند، تفاوت خط مشی هست؛ اما محسن کدیور می گوید که تقابل و جدایی میان آنان وجود ندارد. تبلیغ تقابل و جدایی در دستور کار دو جریان قرار دارد، یکی حکومت گران مستبد ایران با ابزارهای تبلیغاتی‌شان و دیگری هم بخشی از مخالفان رادیکال خارج کشور. این دو جریان علی‌رغم ظاهر متفاوت‌شان لازم و ملزوم هم‌اند.

 


January 15th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي